ن : حمیــدشیخ حسینی
ت : پنج شنبه 23 آذر 1391
ز : 12:32 قبل از ظهر |
+
دریا شدست خواهر و من هم برادرش
شاعرتر از همیشه نشستم برابرش
خواهر! سلام، با غزلی نیمه آمدم
تا با شما قشنگ شود نیم دیگرش
میخواهم اعتراف كنم هر غزل كه ما
با هم سرودهایم جهان كرده از برش
خواهر زمان زمان برادركشی است باز
شاید به گوشها نرسد بیت آخرش
با خود مرا ببر كه نپوسد در این سكون
شعری كه دوست داشتی از خود رهاترش
دریا سكوت كرده و من حرف میزنم
حس میكنم كه راه نبردم به باورش
دریا! منم همو كه به تعداد موجهات
با هر غروب خورده بر این صخرهها سرش
هم او كه دل زدهست به اعماق و كوسهها
خون می خورند از رگ در خون شناورش
خواهر! برادر تو كم از ماهیان كه نیست
خرچنگها مخواه بریسند پیكرش
دریا سكوت كرده و من بغض كردهام
بغض برادرانه ای از قهر خواهرش
محمدعلی بهمنی
نظرات شما عزیزان:
:: موضوعات مرتبط:
غــــــــزل نیمه،
،
:: برچسبها:
شب ,
و ,
شعر ,
ژنــــــرال ,
غزل ,
رباعی ,
دوبیتی ,
تک بیتی ,
شعر ,
سپید ,
مثنوی ,
چهارپاره ,
,